۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

جعلی

همیشه دوس داشتم موضوع پایان نامه ام" ریلیجس ریسرچ" مرکز تحقیقات مذهبی باشه که نشد!حالا اصن نشد که نشد!حالا که نشد چی شد!!؟االا اقل چهار تا خط می تونیم اینجا بنویسیم که......خدا رو چه دیدی....شاید از اینجا یه مفسری چیزی در اومدیم।مطلب پایین حسابی رو اعصابم بود....اما معلوم شد که خالی بندی بیش نبوده...
اینو چندی پیش جایی خوندم :
امام علی، امام اول شیعیان در خطبه ی ٨٠ نهج البلاغه«ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند। نقصان ایمان آنها به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است. «در روزهای حیض» و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم، ارث آنها نصف ارث مردان می باشد. پس از زنهای بد پرهیز کنید و از خوبانشان بر حذر باشید و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند.»
حالا هر چی می گردم تو نهج البلاغه همچین چیزی پیدا نمی کنم।حربه جالبیه ها.....

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

گزارش جلسه بزرگداشت فرخ قهرمان پور

خیابان 26-بلوار دانشجو-نبش گلریزان
خب...خب ...خب
منی که ساختمون جامعه مهندسین مشاورو بلت نبودم حسابی دور خودم گشتم।حدود چهل و پنج دقیقه।خطاب به دکتر که ادرس داده بودن:اونجا اولا نبش گلریزان نبود।دوما اصلا ربطی به کوچه 26 ولنجک نداشت। خلاصه با چنگ و دندون خودمو رسوندم।نفسم در نمیومد از بس این سر بالایی های ولنجکو هی رفتم و اومدم.سالن همایش بالا بود .دوباره پله........ و سر بالایی....وقتی رسیدم یه جماعت سیاه پوش اونجا نشسته بودن و مجری داشت اعلام برنامه می کرد .همه غم باد گرفته بودن.تنها واسه خودم یه جا انتخاب کردم و اروم نشستم.همون اول که نشستم جو خوبی دو رو برم حاکم نبود.یه سری واقعا ادای اینایی که ناراحتنو داشتن در می اوردن.ای بابا...اقا جون تابلو دیگه !تو که گریت نمی گیره چرا دستمال حروم می کنی اخه!ول کن عمو جان!می شستی یه گوشه عین یه انسان معمار نه معمار انسان نما!اخه مسیولیت معمارا در باره انسان بودنشون خیلی باید باشه.نا سلامتی معمارا دارن واسه ادما فضای سکون از خودشون در می کنن.اما چیزی که منو تو این جلسه بسیار متاثر کرد ژست های الکی حضار بود.این قضیه هفته پیش خانه هنرمندان که جلسه ای راجع به شهر و جامعه بود هم ،خیلی زیاد بود.اونجا که دیگه همه فک می کردن هنرمندن و جالبه که من نمی فهمم هنرمند بودن چه ربطی به سیگارو موی بلند و ارایش برنز و پای لخت داره.امید وار بودم همین هنرمندان عزیز لااقل تا اخر جلسه حضور داشته باشن اما چندی نگذشت که سالن جلسه خالی شد و در عوض راهروی جذاب خانه هنرمندان مملو از هنرمندان ارجمندمان شد......
تو جلسه فرخ قهرمان پور البته این مسئله کمتر بود اما اونجا هم الوده شده بود.اتفاقا فیلمی که پخش شد که ایشون صحبت از هویت کردن.می گفتن که مثلا شعر خودش زیباست و ما بهش زیبایی رو نسبت نمی دیم.(زیبایی ذات شعره نه صفتش دی:) خب به تبع یه اثر معماری ایرانی خوب هم خودش ایرانیه ،دیگه چرا دنبال لین می گردیم که هویتش رو ایرانی کنیم.در ادامه ایشون گفتن که برای اینده معماری نگرانن و بهش زیاد خوش بین نیستن بجز چند تا کار اونم تک و توک
خب من حرفم اینه که نبایدم خوش بین بود وقتی تو یه جلسه به این خودمونی هم بعضی ها دارن زور می زنن که ادای معمارا رو در بیارن و خوب حرف بزنن .دیگه برو تا اخرش ......
بعد از اون اقای جلالی سه تار نواختند و حال همه عوض شدJ
اقای زین الدین از خاطرات سربازی گفتند و من تا به اون روز نمی دونستم این مرد چه قد احساسیه که اخر هم چشمانش خیس شد و باز هم حال همه عوض شد.....گویی فضا داشت بیشتر با مهندس قهرمان پور انس می گرفت ......ه
****
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
****
اقای عطا شخصیتش با بقیه حضار فرق داشت:خیلی روون و بدون برگه صحبت میکرد و لبخندش رو لباش تا اخر جلسه موند।از دید متفاوت مهندس قهرمان پور به نرم افزارهای کامپیتری گفتن و اینکه به دید ابزار بهش نگاه نمی کردن و اخرش هم دید که داره به قول خودش راجع به چیزی حرف می زنه که در الویت جلسه نمی گنجه ،صحبتشو با یه خاطره از مهندس تموم کرد
اقای شکوهیان یه پرزانته عالی راجع به تقسیم بندی و سبک کاری مهندس گفتن ।و
بعدشم نوبت شخصیت موزیسین مهندس قهرمان پور رسید و ...
صحبت نقاش ها و
بعد از اون صحبت اقای محمد جعفری که رسما عاشقش شدم
عالی حرف زد.
فیلمی هم از خانوادشون پخش شد و در اخر هم پیتر سلیمانی پور با اون شیپور عجیب غربیش به همراه دوستش که پیانو می زد کلا جو رو عوض کرد.عالی نواخت.نفسش جاوید!
اقای عطا هنوز لبخندش به چهرشه.....ه
********
دل من انار هزار دانه ایست
با توان سرخ عشقی در هر دانه
وقتی تو به من نگاه می کنی
یکی از دانه سرخ –تر می شود
محمد جعفری
(این شعر به قدری روم تاثیر گذاشت که ازشون خواستم تو دفترم بنویسنش،وقتی تموم شد دیدم چند نفر وایستادن و می گن که برکتو بده کپی بگیریم ،ما هم می خایمش!
برای همه کپی کردیم تو همون ساختمون مهندسین مشاور)
خوشحال شدم این همه عاشق انار هستن....

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

گردوها قاق شدن

بعد از دو روز گذشتن از عمل چشمام ،آنچنان چشمامنم به شوزش افتاد که گویی دو روز از شیمیایی شدنم گذشته باشد
و دکتر جانم گفتند این قضیه احتمالا تا یک ماه ادامه داشته باشد
خدا رو شکر!الان که یک هفته اش را سپری کردم ،گویی دوباره متولد شده ام
دائما بشکن و بالا می اندازم
الا الخصوص که عملم با تمام شدن درسم همراه شد...
الان روز نهم هم گذشت و من بعد از کمی ارام شدن چشمانم ،سریعا انها را به کار گرفتم :
امروز گردو ها در باغ قاق شده بودند و من به اتفاق پدرم با چوب به جان درخت های بیچاره افتادیم و د بزن
و من از لابلای شاخ و برگ های پاییزی گردو ها ی به زمین افتاده را سوا می کردم و در سطل می انداختم!
و کار چشمان صفر کیلومترم پیدا کردن گردو های پوست-سبز از لابلای برگ های سبز بود
که از عهده اش خوب بر امدم
امروز خیلی خوشحال بودم:
تولد چشمام با تولد پاییز یکی شد
.
.
.
کلوان/پاییز 88