۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

سماع سکوت

من سکوت اختران آسمان دانم که چیست/من سکوت عمق بحر بی کران دانم که چیست
من سکوت دختر محجوب پر احساس را /در حضور مرد محبوب جوان دانم که چیست
من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ/در میان انجمن گردد بیان دانم که چیست
هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار/هم سکوت مرگبار مردگان دانم که چیست
داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال /ماجرای شمس را با اختران دانم که چیست
اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار/وانچه را کردند در خاطر نهان دانم که چیست
آنچه را حق آموخت آدم را اسما جمال/وانچه را آدم خوانددر لب پشتگان دانم که چیست
سر آن خاک مبارک ای که در طوفان نوح/شد رهایی بخش نوح و نوحیان دانم که چیست
آنچه آتش ا گلستان کرد در جان خلیل/وانچه گلشن را کند آتش فشان دانم که چیست
یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت/رمز آن زندان بی نام نشان دانم که چیست
عطسه آدم که روح القدس بر مریم دمید/وانچه برد او را بر آسمان دانم که چیست
گفت محی الدین حیوان شو اگر خواهی کمال/لیک نگویم هیچ و حشر مردمان دانم که چیست
گفت رومی من ز بسیاری گفتارم خموش/گفته و نا گفته ای دانای جان دانم که چیست
قصه نرگس که شد مخمول چشم مست خویش/غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم که چیست
آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار مست/وانچه گفت ازجوهر لعلبتان دانم که چیست
گرچه طفلم در طریق عشق و ....(؟)علم/مبدا و پایان کار عارفان دانم که چیست
طفل عشقا دعوی باطل مکن خاموش باش/من سکوت عشق بی زبان دانم که چیست
شعر از:استاد الهی قمشه ای
پی نوشت :دعا می کنم شعرهایت جاودانه باشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر